آیت الله مدرس، سياستمداري و شريعتمداري(1)
آیت الله مدرس، سياستمداري و شريعتمداري(1)
گفتگو بادكتر موسي فقيه حقاني
درآمد
مردم ما پس از انقلاب، مدرس را به عنوان الگوي شاخص و نماد اتحاد دين و سياست مي شناسند. اين روند در چند سال اخير به دليل اهمال برخي از مدرس پژوهان يا غفلت برخي از متوليان شناخته شده مدرس پژوهي، روند معكوس به خود گرفته تا جائي كه برخي او را داعيه دار سياست فراديني يا تفكيك بين سياستمداري و شريعتمداري قلمداد مي كنند و روندي تبليغاتي در اين جهت رو به توسعه است كه اگر از سوي مدرس پژوهان به شكلي عميق، تحليل و تبيين نشود، ممكن است به تحريف آرا وانديشه هاي مدرس منجر گردد. به همين دليل ابتدا جنابعالي خاستگاه ها و منشاء هاي اين رويكرد را بيان كنيد.
خاستگاه نگرش افراد سکولار که تعمد دارند شیوه های سیاسی مدرس را غیر دینی قلمداد کنند. این گروه، دلیلی را که برای رویکرد خود می آورند، مبتنی است بر حضور شهید مدرس در مجلس شورای ملی بعد از تأسیس و از دوره دوم و فعالیت وی در قالب یک نظام پارلمانتاریسی که چندان هم مقید به اجرا و رعایت ضوابط شرعی و دینی نیست، هر چند در اصول آن، این رعایت نهفته است.
منظورتان اصل نظارت علماي طراز اول است كه در قانون وجود داشت، اما عملا ملغي شد؟
پس ابتدا بهتر است اصولي را كه يك سياستمدار شريعتمدار بدانها پايبند است، تبيين وسپس رفتارهاي سياسي شهيدمدرس را با يك محك ارزيابي كنيم.
بحث بعدي دفاع از تشيع است كه براي علماي شيعه و مجتهدين و مراجع، اصل مهمي است و آنان خود را موظف به دفاع از كيان تشيع مي دانند. اين نكته را هم در تحركات و تصميم گيري هاي شهيد مدرس و هم در رفتار ساير علماي شيعه مشاهده مي كنيم. در چهارچوب دفاع از جهان اسلام، وقتي ليبي اشغال مي شود، مرحوم سيد كاظم يزدي اطلاعيه صادر و حتي اعلام جهاد مي كند. ساير علما هم همين طور. ايران توسط روس وانگليس اشغال مي شود و باز علما اعلام جهاد مي كنند. در جنگ هاي ايران و روس هم اين اتفاق مي افتد. در همه اين وقايع، علما اعلام جهاد مي كنند كه اين اعلام، هم نظامي است هم فرهنگي. تشيع براي ايران جنبه حياتي دارد. از دوره صفويه، از زماني كه تشيع به عنوان مذهب رسمي اعلام شد، ايران و تشيع حكم ظرف و مظروف را پيدا كردند. اعلام تشيع به عنوان مذهب رسمي ايران باعث شد كه كشور ما بتواند از نظر فرهنگي و سياسي، هويت مستقلي پيدا كند، بنابراين دفاع از تشيع، امر بسيار مهمي است و يك عالم شيعي، وظيفه اش دفاع از آن است. موضوع ديگر ايران است و دفاع از آب و خاك كه عرض كردم با مذهب تشيع حالت ظرف و مظروف را دارند، بنابراين اگر ايران صدمه ببيند، بخشي از پيكره اسلام آسيب مي بيند و لذا بايد از ايران صيانت كرد. ممكن است تصور شود وقتي در جنگ هاي ايران و روس، علما حكم جهاد مي دهند، براي نظام قاجاريه نوعي مشروعيت به وجود مي آيد، اما اين فتوا به معناي مشروعيت بخشيدن به اين نظام نيست، بلكه در مقابل حمله كفار يعني روس وانگليس بايد به اين حكومت كمك كرد تا از تماميت ارضي ايران دفاع كند. درباره دفاع از اسلام و ايران توسط علما، مثال هاي زيادي را مي توان مطرح كرد، از جمله كاري كه شهيدمدرس در قضيه مهاجرت و تشكيل دولت در مهاجرت انجام داد، ليكن دراين بحث به همين قدر بسنده مي كنيم.همين طور استفاده از خير الموجودين و يا دفع افسد به فاسد، اينها همگي اصولي هستند كه بر عملكرد سياسي علماي شيعي حاكم هستند. يك وقتي شما داريد در مجموعه اي زندگي مي كنيد كه سطح آدم ها مشخص است و هيچ كدام مثلا از صحابي يا تابعين پيامبر (ص) نيستند كه شما بتوانيد از آنها بهترين استفاده را بكنيد. آدم هائي معمولي هستند كه شما مي توانيد از هر كدامشان در مقطعي در جهت اصولي كه عرض كردم يعني تماميت ارضي ايران و صيانت از اسلام و تشيع استفاده كنيد. بنابراين در مقاطع مختلف، افرادي را كه دست كم به اين اصول صدمه نزنند، به خدمت مي گيري. اصل بعدي مقابله با استعمار است كه شايد بشود گفت يكي از اولويت هاي اصلي علماست. هر وقت اين اولويت به هم خورد، موضعگيري ها دچار اغتشاش شدند. ما در مجموعه تصميم گيري هائي كه علماي ديني دارند، مقابله با استعمار را به عنوان يك اصل مشاهده مي كنيم، دفاع از تماميت ايران در دفاع از اسلام و تشيع، كاملا خودش را نشان مي دهد. اگر ما از ناحيه استعمار تهديد نشويم، مباره با استبداد هم معنا پيا مي كند و مطرح مي شود. اصل بعدي پرهيز از آشوب هاي كور اجتماعي و وارد شدن در ماجراهائي است كه چشم انداز روشني ندارند و ثبات و امنيت كشور را به نفع پديده اي كه سرانجام آن معلوم نيست، به خطر مي اندازند. هنگامي كه اين اصول را بررسي و مواضع علما را مرور مي كنيم، متوجه مي شويم كه عمده اقدامات سياسي آنها به نحوي با اين اصول پيوند داشت. اگر شهيد مدرس با نظام قاجاري و با احمد شاه همكاري مي كند و جلوي كودتاي رضاخاني مي ايستد، علتش اين است كه رضاخان را عامل استعمار مي بيند، اما احمد شاه عامل استعمار نيست. احمد شاه هر چند شاه ضعيفي است، اما در چهارچوب قوانين سياسي رايج در ايران به پادشاهي رسيده است و كمر به نابودي اسلام و تشيع و كيان ايران نبسته است. اينها در موضعگيري هاي شهيد مدرس بسيار مهم هستند، به همين دليل از احمد شاه دفاع مي كند و حتي فردي را به فرانسه مي فرستد كه به احمد شاه بگويد برگرد، با هم جلوي اين آدم مي ايستيم. رضاخان برگزيده استعمار است و كمر به نابودي اسلام و تشيع بسته و مستبد هم هست و به قول آخوند خراساني «استبدادي اشنع تر از استبداد سابق مي دانست و مي گفت كه محمد علي شاه هم كارهائي را كه برخي از مشروطه خواهان كردند، نمي كرد، بنابراين بايد اين اصول را در نظر بگريم، چون اگر اينها را در نظر نگيريم، متوجه نخواهيم شد كه مثلا چرا رد اينها شهيد مدرس از احمدشاه دفاع مي كند. آيا شهيد مدرس طرفدار قاجار است ؟
اصولي را كه احصاء كرديد، در عملكرد شخص شهيدمدرس چگونه جنبه عيني و عملي پيدا كرده اند؟
ايشان شاگرد مرحوم ميرزاي شيرازي بوده است.
آخوند خراساني در مرحله اول مويد مشروطه است، مرحوم مدرس هم همين طور، زيرا مشروطه را يك مبارزه ضد استبدادي براي آماده شدن در يك مبارزه فراگير ضد استعماري مي دانند. خيلي ها به اين جنبه مشروط توجه نمي كنند و اين طور تصور مي كنند كه مشروطه نهايتا يك جنبش ضد استبدادي بود كه در ايران صورت گرفت. آخوند خراساني در اصولي كه براي مشروطه ايران بر مي شمرد، غير از آنكه معتقد است كه جور و ظلم حكام بايد از بين برود، بحث تقويت ارتش را مطرح مي سازد تا بتوان در برابر تعدي بيگانگان مقاومت كرد، بنابراين مشروطه از نگاه او يك بازسازي براي رفع تعديات داخلي و خارجي است. مدرس هم همين اعتقاد دارد. در سال 1327، هنگامي كه مشروطه خواهان شيخ فضل الله نوري را به دار مي آويزند، مرحوم آخوند خراساني عليه مشروطه خواهان موضعگيري جدي مي كند. اگر اين موضعگيري ها به شكلي دقيق، روشن و تبيين شوند، موضعگيري هاي شهيد مدرس هم كاملا روشن خواهند شد. مرحوم مدرس نماينده مراجع و در مجلس يكي از علماي طراز اول است. پس از فتح تهران، آخوند خراساني اصرار دارد كه مجلس دوم افتتاح شود و با تائيد اوست كه مرحوم مدرس به عنوان طراز اول وارد مجلس مي شود. در اينجا آخوند خراساني صراحتا مي گويد كه بديهي و طبيعي است كه مشروطه هر كشوري بايد مبتني بر ديانت آن كشور باشد. چنين مضموني را شهيد مدرس هم در يكي از نطق هايش در مجلس بيان مي كند كه مشروطه در كشور ما بديهي است كه بايد مبتني بر اصول اسلام و تشيع باشد، كما اينكه در كشورهاي مسيحي هم همين طور است. حال شايد برداشتشان از مسيحيت درست نباشد، ولي به هر حال آنها هم قوانين ديني خود را رعايت مي كنند. مرحوم آخوند خراساني عليه تقي زاده مي نويسد، «عشاق آزادي پاريس» و مي گويد، «غربگرايان بروند و اين ملت را با دغدغه هاي خودش راحت بگذارند تا متدينين و فرزندان اين ملت به مجلس و ساير نهادها راه پيدا كنند.» اين تفسير نهائي مرحوم آخوند است كه به نظر من هيچ تفاوتي با تفسير شهيد شيخ فضل الله نوري از مشروطه ندارد. شيخ فضل الله متوجه شده بود كه مخالفين دارند اينگونه القا مي كنند كه نظرات او با نظرات آخوند تفاوت دارد و در روزهاي آخر كه عرصه بر او تنگ شده بود، فرياد مي زد، «من همان مشروطه اي را قبول دارم كه آخوند قبول دارد.» در هر صورت اين نگاه آخوند خراساني است و مدرس هم همين نگاه را دارد و خود را براي يك مبارزه ضد استعماري آماده مي كند و با اين نگاه وارد مجلس شد و وظيفه اش را بر اساس اصل دوم متمم قانون اساسي كه مرحوم شيخ فضل الله نوري به تصويب رساند و البته به شكل ناقص هم تصويب شد و همه منويات او را در بر نداشت، انجام مي دهد. وظيفه او اين است كه عدم مغايرت قوانين مصوب مجلس را با دين اسلام تشخيص بدهد و اعلام كند. بنابراين،اين هم يك موضع ديني است كه مرحوم شهيد مدرس بر اساس آن وارد مجلس مي شود، اما روند مصوبات مجلس در جهت سكولار كردن جامعه ايراني است كه شهيد مدرس و ساير مراجع تلاش مي كنند جلوي آن را بگيرند. مرحوم آخوند خراساني، براي همين سفري به ايران مي كند كه مجلس را راه بيندازد و اين پنج نفر هم در مجلس باشند، البته در اين مقطع، سيد عبدالله بهبهاني قبل از افتتاح مجلس، كشته مي شود. جابه جا در مكتوبات و اعلاميه هاي آخوند اين تاكيدها را مي بينيم. وقتي مرحوم مدرس با روند سكولار جامعه روبرو مي شود، عقب نشيني نمي كند.
پس از منتفي شدن عملي طراز اول در مجلس، تغيير شيوه مدرس بسيار جالب و قابل تعمق است. به نظر شما منشأ رويكرد جديد مدرس چه بود و چه اهدافي را در نظر داشت؟ البته آن قانون هيچ وقت لغو نشد، ولي اجرا نمي شد.
روندكلي و اقدامات بعدي مشروطه خواهان نشان مي دهد كه تصويب اصل در واقع براي ساكت كردن شيخ فضل الله بود، نه به خاطر دغدغه هاي ديني.
به نظر شما چرا مدرس از صحنه كنار نرفت؟
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 25
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}